مامان شهین می نویسد...
سلام دخترکم گلم فاطمه ام.......
قربون اون قد رسات .هرکسی میبینه فکرمیکنه خانم بزرگی ............
ولی از نظر من وبابایی خیلی هم بزرگی ....فاطمه خانمی.........................
ما به وجودت افنخار میکنیم......
امروز وقتی برای سحری صدات کردم.با خودم فکر کردم ...................عزیزم .گلم...شما الان چهارده ساله ای .
از هفت سالگی به میل خودت روزه گرفتی ......قبول باشه.
الان پنج ساله باهم هم نفسیم وزیر یک سقف نفس میکشیم..........
تو هدیه ای بودی که خدا نصیب ما کرد ......
الان که مامی مهدیه زنگ زد .رفتی دار القرآن .وتوکه عجله ای اومدی خواهش کردی که من برم تووبم
ببینم نظر دارم یانه ؟یادت رفت از وبت خارج بشی .چون آژانس دم در منتظربود...منم از موقعیت استفاذه کردم ویرات نوشتم.....امسال دیگه سوم راهنمایی مرز ی بین کودکی وجوانی...موفق باشی
من برایت آرزو دارم.......
من برایت امید وآرزودارم.........
آرزو دارم که..............................................
امید دارم که..............................................................................
ومیدانم تو به لطف خدا وهمت مامان مهدیه سادات وتلاش پی گیر خودت موفقی......
آمین یارب العالمین..............